پروانه ی آبی

 

می بوسمت میگی خداحافظ   این قصه از اینجا شروع میشه

من بغض کردم تو چشات خیسه   دست دوتامون داره رو میشه

تو سمت رویای خودت میری   میری و من چشمامو می بندم

ما خواستیم از هم جدا باشیم   پس من چرا با گریه می خندم ؟!!؟

می بینمت میری ولی میری نمیبینی   می بوسمت از من ولی دستاتو میگیری

 

چقد تنهایی بده بگو حال تو هم اینه    اگه این عشق کشته شه پای تو هم گیره

قول داده بودم به مرور زمان خوب شم   یکم انصاف داشته باش نذار خورد شم

ببین شاید الان بگی تقصیر ما نیست   این داستان عشقه تو  تقویم تاریخ

ولی مگه میشه اینهمه خاطره رو گور کرد   و بعد نشست فقط فاتحه شو خوندن

نمیتونم توی کتم نمیره   مگه میشه عشق یک شبه عقب بشینه

بدون خالی جات تا که تو پرش کنی   واسه آدمی که یک عمر تو بتش بودی

من عاشقتم اینو انکار نکن    مثه فیلمی که هیچوقت اکران نشد

تو فکر می کردی بدون من   دلشوره از دنیای ما میره

 

اینجا یکی همدرد من میشه   اونجا یکی دستاتو میگیره

گفتی که میتونی بری اما   بغض تو دستامو برام رو کرد 

 ما هردو از رفتن پشیمونیم    جون دوتامون زودتر برگرد....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:38توسط مائده سیدمردانی | |